دوشنبه 103 آذر 12 ساعت 12:11 صبح
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یکی بود یکی نبود (4) - پنجره مهتابی








درباره نویسنده
یکی بود یکی نبود (4) - پنجره مهتابی
س.ع.ع
روز نوشته های یک آدم کمی غیر عادی!
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
سرکی به پنجره
یکی بود یکی نبود
اجتماعی و خانوادگی
مذهبی


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یکی بود یکی نبود (4) - پنجره مهتابی

آمار بازدید
بازدید کل :9955
بازدید امروز : 0
 RSS 

 

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود...

روزی روزگاری یه موش کور یه موش صحرایی رو برای شام دعوت کرد به خونش و براش یه سور جانانه درست کرد
که تو نوع خودش بی نظیر بود و همه جور غذایی از بره کباب و شنیسل مرغ و جوجه و ..........گرفته تا پیتزا و
 همبرگر و چیز برگر و نون  اضافه و دوغ و نوشابه و سون آپ و شربت آلبالو و ...خلاصه همه چیز از شیر مرغ تا جون
آدمیزاد رو روی میز آماده کرد و دوتایی با هم نشستند سر میز شروع کردن به خوردن حالا نخور و کی بخور.
 هنوز چند دقیقه ای از آغاز ضیافت نگذشته بود که یه مرتبه یه صدایی اومد و قلب جفتشون ریخت ته پاچه هاشون
. موش صحرایی تا صدا رو شنید پا گذاشت به فرار، موش کور هم به دنبالش.
 در مورد صدا فکر های بد نکنین ، صدا مربوط بود به یه شکارچی که اومده بود مثل اون دوتا دلی از عزا در بیاره .
چند دقیقه ای به سکوت گذشت، شکارچی که دید انگار نمیتونه موش ها رو بگیره دمش رو گذاشت رو کولش و
رفت.
 موش کور به موش صحرایی گفت خوب بیا بریم بقیه غذامون رو بخوریم و امشب رو خوش بگذرونیم. موش
صحرایی یه کم چپ چپ بهش نگاه کرد و گفت نه پسر خاله من سیر شدم دیگه میل ندارم. فردا شب تو بیا خونه
من. درسته که من نمیتونم چنین میز رنگ و وارنگی برای تو بچینم اما در عوض منزل امنه و چیزی آسایش و امنیت
زندگیم رو بهم نمیزه.
حالا نتیجه هایی که میشه از این قصه بفهمبم:
1- ما از این قصه نتیجه می گیریم که باید به پدر  و مادرمون احترام بذاریم.
2- لذتی که پشتش یه ترس بزرگ باشه اصلا ارزشمند نیست. میشه گفت اون ترس تمام لذتی رو که بردین از
دماغتون در میاره.
3- هرکی به مهمونی دعوتتون کرد سرتون رو مثل ............ .. زیر نندازین و برین. یه کم اول درموردش فکر کنین
ببینین آیا واقعا فقط به مهمونی دعوت شدین یا اینکه به عواقب مهمونی هم دعوت شدین.البته مهمونی که فقط
یه مثاله به هر پیشنهادی باید درست فکر کرد و جوانب کار رو کامل سنجید.
4- ای بابا تو این دوره رونق اقتصادی (!!!!....) مگه میشه با 219600 تومن درآمد ماهانه، تازه اگه اونم بهت بدن
همچین سفره های رنگینی انداخت. فکر کنم نویسنده این داستان یا از طبقه مرفهین بیدرد بوده یا خیلی خیالاتی.
به هر حال ما که فقط اسم این غذاها رو شنیدیم ولی حتی نمیدونیم چه جوری میخورنشون.
5- فکر می کنم موش صحراییه یه جورایی اصل و نسبش به اصفهانیا میرسیده که به دوستش میگه "من نمیتونم
چنین میز رنگ و وارنگی برای تو بچینم " این از اون تعارف اصفهانیا بود که تو دهنه در می ایستن، طوری که
هیکلشون کل دهنه در رو پر میکنه،بعد  میگن : دادا بیا تو، دمی در بدس!
6- اصفهانیای عزیز لطفا جوگیر و غیرتی نشین و منو ایمیل بارون نکنین. من خود اصفهانیم.
7- قابل توجه کلیه عزیزان که :
          الف) تموم نوشیدنی های سر میز شام این دو موش عزیز غیر الکلی و مجاز بود
          ب) این دو موش محترم هر دو پسر بودن پس فکر های بیجا نکنین
          ج) منظور موش صحرایی از جمله "خوب بیا بریم بقیه غذامون رو بخوریم و امشب رو خوش بگذرونیم"
گذراندن وقت به وسیله تفریحات سالم مانند تماشای فوتبال بود ( ای وای..... لیگ ملت های اروپا هم که تموم
شد.......... خوب بالاخره یه فوتبالی میدیدن دیگه!!!)، لازم به ذکره که این دو عزیز فوتبال رو از شبکه سوم سیما
میدیدن و هرگونه استفاده از ماهواره و اینا توسط اینجانب تکذیب میشه.
8-خجالت نمیکشی؟ پارتی میری؟ این همه تفریح سالم. خوبه برم زنگ بزنم کمیته بریزن بگیرنت ؟ قیافشو! اکس
مصرف میکنی ؟ برو یه باره معتادم بشو تا کلکسیونت کامل بشه. انگل اجتماع.


نویسنده » س.ع.ع » ساعت 10:43 عصر روز یکشنبه 87 مرداد 20